امروز وقتی رها رو از مهد گرفتم جوراب یکی از بچه ها رو اشتباه پاش کرده بودن ، وقتی میخواستم جورابها رو در بیارم رها شروع کرد به گریه کردن که جورابهای خودم هست و بابام خریده من هم مثل یه مامان فهمیده شروع کردم به توضیح دادن که عزیزم اینا مال تو نیستو هزار چیز دیگه .......... خلاصه که دخملک راضی نشدو ما هم قضیه رو از دیدگاه خودمون بررسی میکردیم و جون خودمون خیلی کار درستی کردیم ، خلاصه جورابها رو در آوردیم و صورت دخملک با اشک یکی شد ، وقتی رسیدیم خونه کلی جوراب برای رها آوردم که قضیه رو فراموش کنه ولی ول کن معامله نبود و یه ریز داد میزد که تو جورابهای من رو دادی به نی نی حالا من دیگه جوراب ندارم و سردم میشه خلاصه انقدر قضیه ادامه پبدا کرد که خل...