raharaha، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

ردپاي تجربه ( كودكانه هاي رها )

این روز های ما ............ 7

اندر گفتهای ناب کودک ما   سلام  به عزیزکم با شیرین زبونیهاش و همه دوستان عزیز که ما رو تحمل میکنن رها : مامان من : جا ن مامان رها : بچه ها چه جوری درست شدن من : خوب .............. مامان ها به خدا گفتن دلشون بچه می خواد خدا جون هم یه بچه گذاشته تو دل مامانا رها : خدا بچه ها رو فقط تو دل مامان ها میذاره من : بله فقط دل مامان ها رها : خوب پس بابا ها واسه چی هستن فقط مامان ها و بچه ها بسند  ............................ ...
17 مرداد 1394

این روز های ما .........6

سلام سلام به روزهای که با سرعت یکی پس دیگری می آید و میگذرد و به این ترتیب تنها یک ماه و یک روز به پایان دفتر چهار سالگی دخترک ما باقی مانده ای به فدای رخ تو  ای گلگ کوچک من     ناز نین بانوی من با سرعت در حال بزرگ شدن هستی و من در حسرت . حسرت ساعتهای که در کنارت نیستم و تو بی من بزرگ میشوی . بزرگ بزرگ بزرگتر و آنچنان با سرعت طی میکنی این روزگار را که هر گز فکرش را هم نمیکردم  و میرسد روزی که  دیگر تو را در خانه ندارم و صد چندان افسوس خواهم خورد که چه زود گذشت و تو رفتی .رفتی به دنبال سرنوشت خود . رفتی تا همسر باشی ، تا مادر باشی و این بزرگترین نعمت را تجربه کنی و من مینشینم تا ببینم خوشبخت...
11 مرداد 1394

این روز های ما 5 .........

سلام و هزاران سلام این روزهای ما هم همچون گذشته با سرعت زیاد می گذرد و ما هر چه سرعت خود را بالا میبریم به عقربه های ساعت نمیرسیم و همیشه اخر شب خسته و کوفته با هزار افسوس که ای با با امروز هم گذشت و باز هم نرسیدم لیست کار ها رو به اتمام برسونم  . ای داد چه کنم بازهم با رها کم بازی کردم . و یا به قول دخملی اصلا با من بازی جدید کردی و من   خلاصه ما هستیم و این روزگار که می گذرد و چون میگذرد غمی نیست   اینم چند تا عکس از سرگرمی این روز های دخملک ما چه کنیم عزیز دل ما هم عاشق نقاشی کردن و رنگ و بوم هست دیگه     یادم رفته از نتیجه پایانی تابلو عروسک ناز کوچولو عکس بگیرم خدا...
7 تير 1394

دلم گریه می خواد

دلم گریه می خواد دلم بغل مامان میخواد .................................................................. خسته شدم کلافه ام دلم یه دنیا تنهایی میخواد ................................................................................
12 خرداد 1394

جشن تولد زود هنگام عروسک ما

سلام امسال تصمیم گرفتیم تولد رها جان را سه ماه زود تر جشن بگیریم ( اینجور آدمای هستیم ما دیگه ) راستش میخواستم با دوستاش خوش باشن بخاطر همین قبل از این که تعطیلات رسمی تابستان شروع شود یه جشن کوچولو در مهد گرفتیم عکسها خیلی کیفیت نداره نمی خواستم وقت بچه ها رو با گرفتن عکس از بین ببرن و این چند تا دونه رو هم فقط برای یادگاری گرفتم   ...
9 خرداد 1394

سلام

سلام به زیبای بهار پر رنگ و پر گل امیدوارم که سال بسیار خوبی رو شروع کرده باشید و تاخیر ما را پذیرا باشید و امسال سال زیبایهاست دخملک گل ما هم بزرگ و بزرگ تر میشود و هر چه بزرگت میشود انقدر از ما وقت میگیرد که دیگر برای هیچ کاری وقت نمی ماند بعضی از اوقات به حدی لج بازی میکند که دلمان می خواهد زار زار گریه کنیم  که ای خدا ما چه کردیم که نتیجه اش این شد و گاهی انقدر زندگی را با وجودش شیرین احساس میکنیم که هوس دومی هم به سرمان میزند تا شیرینی زندگی را چند برابر کند . به هر حال شکر ایزد منان که هستیم و دخترکی داریم بهتر از همه داشته ها و نداشته هامان
15 ارديبهشت 1394

عکسهای گذشته

سلام و صد سلام داریم  می ریم یه خونه دیگه بار و بندیل رو داریم جمع میکنیم نوبت سی دی ها شد نتونستیم از دیدنشون بگزریم و یه چند ساعتی از وقتمون رو گرفت ف بعد گفتم چند تا عکسم بزارم اینجا عزیز دلم اینجا شش ماهه شده  تازه واکسن زده اینجا هم که اول فروردین 1391 یعنی دخملی ما شش ماه و هفده روزه هستش   اینم اولین بستنی خوران دخملی   اینم از گربه رو دم در حجله گشتن   ...
9 دی 1393