پنجره ای رو به رها....... 24
سلام به همه دوستای گلم و دخملک شیطون بلاو شیرین زبون
این روزا انقدر سرم شلوغ مسئله های مختلف هست که حتی ایده برای بازی با دخملک کم میاریم در نتیجه
دست به دامن ایده های دوستان عزیز میشیم
تو هفته گذشته یه چندبرگ پوستر تبلیغاتی به دستم رسید که جون میداد برای نقاشی و بازی
وقتی رسیدم خونه بساط بازی رو آماده کردیم و شروع کردیم
به عسلک گفتم بخوابه روی برگه ها و من دور تا دورش رو خط کشیدم
رها خيلي خوشش اومده بود و هي ميگفت مامان من رو كشيدي
بعد خودش رفت مداد شمعي اورد و براي نقاشيمون چشم گشيد و دكمه
بعد براش دهان و بعد هم ناخن براي پاهاش
بعد هم ناخن دستاش
انقدر ذوق كرده بود كه نگو ونپرس همش اين برگه رو از اين ور ميكشيد به اون ور
بعد من رفتم قيچي اوردم و دور تا دور ادمك رو بريديم
عسل جون تصمصم گرفت ادمكش رو بخوابونه
خلاصه كه حال داد و در نهايت هم آدمك توسط ناز دانه دوردانه پاره پاره شد
البته تا به پايان رسيدن پوستر ها كار ما شد بود درست كردن ادمك رها تا پوستر ها رو ميديد ميگفت مامان بخوابم روش من رو بكشي