اشتباه دوم
سلام
اگه بدونید چه مامانی هستم من ( واقعا که این بار بی دقتی کردم )
بعد از این که رها از خواب بیدار شد بغلش کرده بودم و داشتم نازش می کردم وقتی خواستم بوسش کنم سرش رو آورد بالا و دوباره ای داد بیداد هنوز یه سفیدی داخل بینیش بود ، فکرش رو بکنید اصلا باورم نمیشد
دخملک داخل یکی از حفر های بینیش دو تا لوبیا کرده بود ، چیزی که اصلا فکرش رو نمی کردم ، این یکی دیگه خیلی بالا رفته بود و کار من نبود در آوردنش ، رها رو حاضر کردم راه افتادیم ، اول پیش دکتر خودش ، خانم دکتر گفت پنس مخصوصش رو نداره لطف کرد و با یکی از همکاراش تماس گرفت و ما رفتیم پیش آقای دکتر بعد از معاینه گفت حفره بینیش خیلی کوچیک هست و ترجیح میده این کار رو انجام نده ولی خوب یه کمی آرامش به ما داد که ٦ ساعتی برای خارج کردن لوبیا وقت داریم ، خوب ما هم راهی بیمارستان شدیم ، دیر وقت شده بود ، رفتیم بیمارستان صارم آخه میدونستم که کلینیک شبانه روزی کودکان داره ، باز هم خدا را شکر لطف خدا شامل حال ما شد و خانم دکتر با یه کمی تلاش لوبیا محترم رو که اشتباهی رفته بود تو بینی دخملک ما رو در آورد ، البته عزیز دلم خیلی گریه و داد و بیداد کرد یه کمی هم بینیش زخم شد الهی مامان برات بمیره ناز ناز ببخشید واقعا کوتاهی از من بود ، دوست دارم ناز دانه ببخشید مامانی رو خیلی عذاب کشیدی