مامان عصبانی
امروز وقتی رها رو از مهد گرفتم جوراب یکی از بچه ها رو اشتباه پاش کرده بودن ، وقتی میخواستم جورابها رو در بیارم رها شروع کرد به گریه کردن که جورابهای خودم هست و بابام خریده من هم مثل یه مامان فهمیده شروع کردم به توضیح دادن که عزیزم اینا مال تو نیستو هزار چیز دیگه .......... خلاصه که دخملک راضی نشدو ما هم قضیه رو از دیدگاه خودمون بررسی میکردیم و جون خودمون خیلی کار درستی کردیم ، خلاصه جورابها رو در آوردیم و صورت دخملک با اشک یکی شد ، وقتی رسیدیم خونه کلی جوراب برای رها آوردم که قضیه رو فراموش کنه ولی ول کن معامله نبود و یه ریز داد میزد که تو جورابهای من رو دادی به نی نی حالا من دیگه جوراب ندارم و سردم میشه خلاصه انقدر قضیه ادامه پبدا کرد که خلاصه از کوره در رفتم و مجبور شدم دعواش کنم ، این جوری شد که امروز ما هم با عذاب وجدان گذشت ، چند وقتی هست که دارم دنبال یه مهد دیگه برای رها میکردم و این بی دقتی امروز مربی باعث شده که در این امر جدی تر باشم ، فردا میرم یه مهد رو ببینم دعا کنید این جا همون جای باشه که میخوام ، مسیرش برام خیلی دور میشه ولی چاره ای نیست امیدوارم با معیارهام همخونی داشته باشه که اگه نداشته باشه نمیدونم چیکار کنم