raharaha، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

ردپاي تجربه ( كودكانه هاي رها )

پنجره ای رو به رها ........... 25

سلام و سلام هزارو سیصد تا سلاممممممممممممممم اگر از احوالات این روزهای ما جویا باشید خدا را شکر میگذرد بیشتر وقت ما صرف آموزش زبان میشود و بازیهایمان بیشتر در این زمینه است اگر وقتی کردیم کمی گردش را هم از دست نمی دهیم هنوز برای خرید فرصت نکرده ایم نمی دانم شاید هم مشکلات دیگر مانع شده است به هر حالا بریم چند تا عکس از عسل بانو عسل گیسو یمان ببینیم و اینم یه عکس از عروسک در سراب فارسبان یه روزی که حوصله داشتیم چند تا تیکه پارچه آوردیم و با ناز دونه مشغول بریدنش شدیم و در نهایت مادر سلیقه به خرج داد و یک عدد مکعب پارچه ای درست کرد و بعد با رها جون پرش کردیم و خوشبختانه مورد توجه دخملی قرار گرفت البته چون مراحل کار خطر ن...
6 اسفند 1392

لغتنامه دخملک3

پولیکا: واژه ساخت دخملک برای بستنی یخی هواپیما: هواپیمیما من و رها دراز کشیدیم و پشت من به رها ست رهامن رو صدا میزنه و میگه : مامان ورق بزن این وری خدا نکنه جایی بوی بیاد که به مشام ناز بانو خوش نباشه مامان چه بوی بدی ، بوی چیه ، یه کمی او کو لونک ( ادکلن )بزن    بابای : کی دخمل منه رها : زود داد میزنه من من بابا : میخوام بیام بخورمت رها: من تلخم   مامان : رها جون آخه این چه کاریه تو کردی رها: مامان آخه من 2 سالمه   مامان: رها جون بیا اسباب بازیهات رو جمع کنیم رها: مامان جون من خسته ام پام درد میکنه     ...
30 بهمن 1392

ازدست این دخملک

سلام و صد سلام اول از همه بگم دوربین رو از دست دخملک یه جای گذاشتم که خودم هم نمیدونم کجاس و این یعنی این که فعلا عکس نداریم هر وقت پیدا شد عکسا رو اضافه میکنم دیروز داشتیم با خانم خانومی نقاشی میکشیدیم با مداد شمعی بعد عسل بانو آبرنگ خواستن آبرنگ رو آوردم و رفتم آشپزخانه اب بیارم وقتی اومدم دیدم جیگر طلا مداد شمعی های هم رنگ آبرنگ ها رو یکی یکی بداشته گذاشته رو رنگها و با دیدن من گفت مامان ببین مثل هم ها رو گذاشتم پیش هم رها اشکال هندسی دو بعدی رو خوب میشناسه یه سری مربه و دایره و... ÷لاستیکی هم داره قبلا عکسش رو گذاشته بودم دم دستم بود برشون داشتم و باهاشون یه شکل کشیدم بعد به رها گفتم مامان بیا این هارو بذار سرجاش و دخملی هم ز...
20 بهمن 1392

پنجره ای رو به رها....... 24

سلام به همه دوستای گلم و دخملک شیطون بلاو شیرین زبون این روزا انقدر سرم شلوغ مسئله های مختلف هست که حتی ایده برای بازی با دخملک کم میاریم در نتیجه دست به دامن ایده های دوستان عزیز میشیم تو هفته گذشته یه چندبرگ پوستر تبلیغاتی به دستم رسید که جون میداد برای نقاشی و بازی وقتی رسیدم خونه بساط بازی رو آماده کردیم و شروع کردیم به عسلک گفتم بخوابه روی برگه ها و من دور تا دورش رو خط کشیدم   رها خيلي خوشش اومده بود و هي ميگفت مامان من رو كشيدي بعد خودش رفت مداد شمعي اورد و براي نقاشيمون چشم گشيد و دكمه بعد براش دهان و بعد هم ناخن براي پاهاش   بعد هم ناخن دستاش   انقدر ذوق كرده بود كه نگو ونپرس ه...
5 بهمن 1392

پنجره اي رو به رها ........ 23

خوب دوستاي عزي سلام خوب هستيد بازم يه چند تاي عكس داريم كه باهم ميريم به ديدنشون   يه روز داشتم فكر ميكردم كه چه بازي با عروسك كوچولوي خونمون انجام بديم كه چشمم به يه سري مقوا افتاد كه از قبل داشتم بدونه هدف خاصي مقوا ها رو آوردم و رها رو صدا كردم از ديدنشون خيلي ذوق كرد و خواست تا بهش قيچي بدم و مشغول شد و ما هم بايد در بازي شريك باشيم خواستيم بازي رو كمي هدف دار كنيم ، شروع كردم به كشيدن اشكال هندسي و با رها شكلها رو بريديم بعدش هم شكلها رو از وسط بريديم كرديمش پازل   رها جون كه خيلي از بازي لذت برد تا جاي كه فردا هم خواست تا براش كاغذ و قيچي بيارم   اين بار يه چسب هم آوردم و شروع...
25 دی 1392

پنجره ای رو به رها ......... 22

خلاصه امروز فرصت کردم بیام و یه کمی از بازیهای دخملک بنویسم و یه چند تای عکس بذارم خوب حالا میریم سراغ اصل مطلب و با یه عکس شروع می کنیم چند وقتي هست كه عسل بانو به شدت در انجام دادن امور منزل فعال شده و هر بار ما ميخوايم خونه رو جارو كنيم يه يك ساعتي طول ميكشه 50 دقيقه رها خانم 10 دقيقه هم نوبت ما ميشه   اين مدل نقاشي كشيدن رو تو وب يكي از دوستان ديدم و چون جالب بود يه روز تصمصم گرفيم بساط بازي و نقاشي با جو جو كوچولو رو آماده كنيم رنگ انگشتي آورديم با يه كمي آب تا رنگ رو رقيق كنيم ، قبلا گفته بودم دخملك عاشق اب بازي و هر بازي هست كه جزي از اون رو اب تشكيل داده باشد     و طبق معمول بازي ...
24 دی 1392

اشتباه دوم

سلام اگه بدونید چه مامانی هستم من ( واقعا که این بار بی دقتی کردم ) بعد از این که رها از خواب بیدار شد بغلش کرده بودم و داشتم نازش می کردم وقتی خواستم بوسش کنم سرش رو آورد بالا و دوباره ای داد بیداد هنوز یه سفیدی داخل بینیش بود ، فکرش رو بکنید اصلا باورم نمیشد دخملک داخل یکی از حفر های بینیش دو تا لوبیا کرده بود ، چیزی که اصلا فکرش رو نمی کردم ، این یکی دیگه خیلی بالا رفته بود و کار من نبود در آوردنش ، رها رو حاضر کردم راه افتادیم ، اول پیش دکتر خودش ، خانم دکتر گفت پنس مخصوصش رو نداره لطف کرد و با یکی از همکاراش تماس گرفت و ما رفتیم پیش آقای دکتر بعد از معاینه گفت حفره بینیش خیلی کوچیک هست و ترجیح میده این کار رو انجام نده ولی خوب یه ...
24 دی 1392

لطف خدا

سلام دوستان عزیز از خیلی وقت پیش یه مقدار نخود و لوبیاو ...  جز وسایل بازی ما بود و همیشه بعد از بازی جمع و جورش می کردیم و میذاشتیم کنار برای بعد امروز داشتم یه کمی لوبیا خیس میکردم که رها ازم لوبیا خواست من هم ظرف خودش رو دادم بهش و آمدم کمی باهاش بازی کردم وقتی دیدم خودش مشغول شده یه سر رفتم آشپزخانه چند لحظه نگذشته بود که رها اومد و یه دستمال کاغذی برای تمیز کردن بینیش خواست و رفت ولی دوباره اومد و از من خواست که این کار رو براش انجام بدم ، نشستم و ازش خواستم سرش رو بگیره بالا که دنیا رو سرم خراب شد  دست و پام رو کم کردم و واقعا نمی دونستم چیکار کنم رها در کمال ناباوری دوتا لوبیا سفید کرده بود توی بینیش اشکهام ناخواسته جاری...
22 دی 1392

پنجره اي رو به رها ......... 20

سلام هر روز صبح زود بايد از خواب بدارش كنم با اين كه شب اگه خيلي دير بشه ساعت هشت مي خوابونمش ولي صبح كلي مكافات داريم قبلا كه كوچيكتر بود همه چيز خوب بود زود پوشكش رو عوض ميكردم و لباس تنش ميكردم و راه مي افتاديم ولي حالا بايد با كلي ناز و ادا صداش كنيم و حداقل 5 تا 10 دقيقه با هاش سرو كله بزنيم تا از تخت بياد پايين تاز گي ها هم كه كلي ناز جديد داره اين شلوار رو نمي پوشم اون جوراب رو نميخوام بعضي روزا يه رنگين كمان كامل ميشه و من در حالي كه دارم كلي حرص ميخورم و كاري از دستم بر نمي ياد و در حالي كه خيلي هم ديرم شده راهي ميشم . خدا رو شكر به جلوي مهد زيا اذيت نمي كنه و اغلب اوقات با يه خداحافظي راهي ميشه . بعد از ظهر كه ميرم دنبالش خوشحالي...
27 آذر 1392