raharaha، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

ردپاي تجربه ( كودكانه هاي رها )

لغت نامه دخملک 2

  توت فرنگی : تو ف′ ل′ ل′ لنگی   بشقاب : بشباب جملات با حال دخملک من دارم بادمجان پوست میگیرم رها : مامان دستت رو نبری مواظب باش باشه دردت میگیره مشغول آب بازی هست  بابا ش رو صدا میکنه و میگه : بابا جون عشقم دوست دارم من : رها جون اسمت چیه رها: آبجی  
27 آذر 1392

لغتنامه دخملک

 پرتقال : پرت کلاخ فرفره : ف پ پ فریبا : فبیبا فرانگ : فلانگ امیر حجت : امیر جوجک رانندگی : لالندگی البته لازم به ذکر است که دخترک ما به خوبی حرف میزنه و فقط بعضی از کلمات رو با مزه تلفظ میکنه تو مرجانی تو در جانی تو مروارید غلطانی اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی      
27 آذر 1392

پنجرهای رو به رها 19

سلام به دخترک نازم امروز میخوام یه کمی در مورد مهارتها برات بنویسم ١. تا پنج رو میتونی بشماری به فارسی و انگلیسی ٢. از اشکال هندسی ، دایره و مثلث ، مربع و لوزی رو میشناسی و اسمشون را به فارسی و انگلیسی میکی ٣. از رنگها ، سفید ، سیاه ، قرمز ، صورتی ، سبز ، زرد ، نارنجی را میشناسی و بازهم به فارسی و انگلیسی ٤. مفهوم کوچک و بزرگ ( فارسی و انگلیسی ) ٥ . مفهوم بالا و پایین ( فارسی و انگلیسی ) ٦. مفهوم درون و بیرون ( فارسی ) ٧. سوره کوثر را یاد گرفتی ولی برای خوندنش خیلی ناز میکنی  ٨. سوره فلق رو هم داری یاد میگیری روی هم رفته در انگلیسی هم خیلی پیشرفت کردی و مکالمه رو در حد سلام و احوال پرسی خوب یاد گرفتی البته دایره لغاتت...
27 آذر 1392

پنجره ای رو به رها 15

چند روز پیش در مطبخ عزیز مشغول انجام وظیفه بودیم که چشممان به قطره چکان استامینوفن تمام شده مان افتداد و و دوباره مادرانگیمان گل کرد و بساط بازی با دختر ک نازنین را آماده کردیم چند لیوان آب رنگی برای جذابیت بیشتر چند پیاله  یک زیر انداز یک دخترک ناز دانه همیشه آماده بازی و یک مادر که مادرانگیش گل کرده باشد   و اصل ماجرا قطره چكان كه داشت به دست فراموشي سپرده ميشد قطره چكان را به دستان مبارك چشم آهو داديم و در مورد طرز كار توضيحي اندك  از آنجا كه ما فقط استارت بازي ها را مي زنيم و هدايت و ادامه بازيبر عهده عزيزك است كنار نشستيم و نظاره كرديم و البته چكانديم دكمه دوربين را    ...
19 آبان 1392

پنجره ای رو به رها 13

سلام جمعه صبح كه از خواب بيدار شديم با نازنين دلبندمان و پدر دلبندكمان كه هر دو عزيز تر از جانمان هستند مشغول بازي شديم ( البته بعد از صرف صبحانه كه زحمتش را همسري كشيدند) آنچنان سرمان گرم بود كه غافل از زمان شديم و تا به خود آمديم صداي قار و غور شكم عزيزانمان بلند شده بود سريع خود را به مطبخ رسانديم و  چرخي به دور خود زديم . صداي چند عدد سيب زميني كه ما را فرا ميخواندند را شنديم و به صدايشان لبیک گفتيم و درون قابلمه اي پر آب انداختيمشان و روي شعله پر حرارت گاز گذاشتيمشان و رقصشان را نظاره نشستیم در همين احوالات دستي هم بر سر و روي مطبخ كشيديم تا از نا مهربانيهاي هفته گذشته بزدايمش و صداي فرياد هاي عزيزانمان ما را از كار باز دا...
15 آبان 1392

پنجره ای رو به رها 12

سلام و صد سلام چند روزپیش چند تا سبد برای رها جون گرفتم تا یه کمی با هم دسته بندی رو کار کنیم     سبد ها رو با يه سري بلوك رنگي كه داشتيم رو آورديم و مشغول بازي شديم دخترك ما از بازي خيلي خوشش اومد البته ما در حين بازي كلي شعر خونديم و بازي رو جذاب كرديم  من فداي دستاي نازنينت مادر واين جا سبد رو به ما نشان ميدهد كه تاييدش كنيم و بعد تصميم گرفت همه بلوك ها رو خالي كنه و شروع كنه به ساختن و اين جا به قول خودش خونه ماست و بعد رفت سراغ فلش كارتها و خواست كه اونها رو دسته بندي كنيم و شروع كرد اي نازنين من قربون اون همه دقت كردنت بشم نازنين مادر داشت كارتها رو نگاه ميكرد و دسته ب...
15 آبان 1392

پنجره ای رو به رها 10

سلاااااااااااام و سلاااااااااااام کمی با گل دخترک چند وقتی بود همسری با یه آقا دوست شده بودن . یه آدم کاملا متفاوت و بسیار از ایشان سخن رانده بودن و ما بس مشتاق دیدار و در فکر دعوت از ایشان بودیم تا باب آشنایی گشوده شود . یکشنبه همسر جون تماس گرفتند و گفتند که قرار با این دوست برن شمال تاا ینکه تکه زمینی بخرند برای آقای دوست .و ما فرصت را مناسب دیدیم و سرع اعلام آمادگی کردییم که در سفر هماهشان باشیم در مورد این دوست بعدا میگویم خیلی انسان متفاوتی هستند و البته جالب اینها رو گفتیم تا برسیم به عسل بانو در شمال   صبح که از خواب بیدار شدیم آقایان از منزل خارج شدند و ما ماندیم و دخترکمان البته کلی خستگی ما (شب ساعت ٢ خ...
15 آبان 1392

پنجره ای رو به رها 11

سلام امروز میخوام یکی از بازیهای رو که با رها جون انجام میدیم و کلی دخترک ما حال میکنه رو بنویسم من اسمش رو گذاشتم بازی در دنیایی حیوانات هر از چندی وقتی یکی از حیوانات رو انتخاب میکنم و با رها جون شروع میکنیم به بازی کردن نقش اون حیوان در خلال باز سعی میکنم در مورد محل زندگی نوع حرکت و غذای اون حیوان مورد نظر براش صحبت کنم . بعضی اوقات یه عکس از حیوان مورد نظر رو هم بصورت پازل براش درست میکنم و گاهی فقط به نشان دادن عکس اکتفا میکنیم اویل برای علاقه مند کردن دخترکمان سعی میکردیم کمی دخترکمان را هم به قول خودمان گریم کنیم آن هم چه گریمی بیا او ببین همیشه نوک بینیش رو قرمز میکنیم و یه چیز کاغذی درست میکنیم بذاره روی سرش   ا...
15 آبان 1392

پنجره ای رو به رها 9 (دخترک مو فر فری )

  دخترکمان در مقابل چشمان ما قد میکشد و بزرگ میشود و ما غرق در روز مرگیها غافل از این همه زیبایی تا به خود آمدیدم ناز بانوی ما ٢ ساله شد و ما در حسرت روزهای گذشته . موهای نازنین بلند شده بود و ما هر روز شانه بدست به دنبال دلبندک جهت آراستن موها و او در فکر فرار از دستان ما البته گاه گاهی پیروزی نصیب ما میشد و موهای خانم رو می بستیم و انواع گل سرهارا میزدیم و لذت میبردیم و  عکسی از هنر نمایی خود میگرفتیم تا اینکه مهر ماه شد       و  ما مجبور بودیم هر روز و هر روز ساعت شش و نیم از خواب نازنین بیدار شده و جهت خارج شدن از منزل به شتاب حاضر شویم . و ناز بانو که در خواب گرانمایه بود کوچکتری...
15 آبان 1392