پنجره اي رو به رها ......... 20
سلام
هر روز صبح زود بايد از خواب بدارش كنم با اين كه شب اگه خيلي دير بشه ساعت هشت مي خوابونمش ولي صبح كلي مكافات داريم قبلا كه كوچيكتر بود همه چيز خوب بود زود پوشكش رو عوض ميكردم و لباس تنش ميكردم و راه مي افتاديم ولي حالا بايد با كلي ناز و ادا صداش كنيم و حداقل 5 تا 10 دقيقه با هاش سرو كله بزنيم تا از تخت بياد پايين تاز گي ها هم كه كلي ناز جديد داره اين شلوار رو نمي پوشم اون جوراب رو نميخوام بعضي روزا يه رنگين كمان كامل ميشه و من در حالي كه دارم كلي حرص ميخورم و كاري از دستم بر نمي ياد و در حالي كه خيلي هم ديرم شده راهي ميشم . خدا رو شكر به جلوي مهد زيا اذيت نمي كنه و اغلب اوقات با يه خداحافظي راهي ميشه . بعد از ظهر كه ميرم دنبالش خوشحالي تو چشماي كوچيكش موج ميزنه و ميپره تو بغلم و تمام دنيا رو ميدن به من
تقريبا ساعت 2:00 ميرسم خونه و تازه روز ما به معني واقعي شروع ميشه
دست و پا شكسته غذاي مي خورم ( رها اصولا با من ناهار نمي خوره و غذاش رو تو مهد مي خوره و ما ساعت 3:30 تا 4:00 يه چيزكي براش مياريم تا بخوره )
و ميريم سراغ بازي تا موقع خواب روزهاي كه بابايش خونه باشه خيلي خوبه آخه اون وسط مسط ها من يه گريزي ميزنم و به كار هاي خودم ميرسم در غير اين صورت من هستم و رها و بازي )
اينم چند تا عكس از يه بازي خوب
اندر ناز كردنهاي دخترك
و تصميم جديد براي ادامه بازي ، والا من كه نمي دونم چه حالي ميده اين نقل مكان
خلاصه كه كلي حال داد و كلي آردي شديم و ما مجبور شديم براي نجات دوربين اون رو كنار بزاريم و مشغول بازي بشيم
اينم يه دختر تپل مپل و دسته گل تر و تميز بعد از حمام
دوست دارم عزيز دل مادر
شاد باشيد و سرمست