پنجره ای رو به رها 10
سلاااااااااااام و سلاااااااااااام
کمی با گل دخترک
چند وقتی بود همسری با یه آقا دوست شده بودن . یه آدم کاملا متفاوت و بسیار از ایشان سخن رانده بودن و ما بس مشتاق دیدار و در فکر دعوت از ایشان بودیم تا باب آشنایی گشوده شود .
یکشنبه همسر جون تماس گرفتند و گفتند که قرار با این دوست برن شمال تاا ینکه تکه زمینی بخرند برای آقای دوست .و ما فرصت را مناسب دیدیم و سرع اعلام آمادگی کردییم که در سفر هماهشان باشیم
در مورد این دوست بعدا میگویم خیلی انسان متفاوتی هستند و البته جالب
اینها رو گفتیم تا برسیم به عسل بانو در شمال
صبح که از خواب بیدار شدیم آقایان از منزل خارج شدند و ما ماندیم و دخترکمان البته کلی خستگی ما (شب ساعت ٢ خوابمان برده بود و صبح از ساعت ٧ برخاسته بودیم ) خستگی در چشمانمان موج میزد و دخترکمان مشغول بازی با کل انرژی .
شیشه شیری خواست و ما دادیم و بر روی مبل ولو شدیم و او بر روی زمین دراز کشید و مشغول شیر خوردن
نميدانم چه کرد با شیشه که افتاد پشت مبل و دادش بلند شد که مامان شیشه ام افتاد و ما بلند شدیم ( در دلمان خدایا چه کنم چرا انقدر اذیت میکنه ) آمدن كنارشو خواستم شيشه را بدهم كه مادرانگيمان گل كرد و خستگي را فراموش كرديم ( در لحظه اي اين فكر به ذهنمان خطور كرد چه ميكنيم ما با اين گل دانه هاي امانت و چه راحت پر پرشان ميكنيم و استعدادشان را كور ميكنيم و خلاقيت را از آنها دور . براي راحتي خودمان هر چه ميخواهند ميدهيم و هر چه ميگويند گوش فرا ميدهيم وبا دست خود تمام تلاشمان را به خرج ميديم كه از بين بروند و ريشه نكند و قد نكشند و اينها همان ما هستيم كه در برابر هر مشكلي ناتوان ميمانيم و داد اعتراضمان بلند كه حالا چه كنم و من چه بد بخت هستم دريغ كه ياد نگرفتيم براي حل مشكلات فكر كنيم و راه حل پيدا كنيم و همه چيز را آماده ميخواهيم ) و اين شد كه
عسل بانو را خطاب قرار داديم و از او خواستيم كه براي بيرون آوردن شيشه تلاش كند دستش را دراز كرد و گفت : مامان دستم نميرسه خودت بيارش
من: دستم را دراز كردم . اي واي دست من هم نميرسه حالا چيكار كنيم
رها : به بابا بگيم
من : با با ، بابا كه نيست تو ميگي تا اومدنش صبر كنيم
رها: همچنان در فكر
من : به نظرت نميتونيم كار ديگه اي بكنيم
رها: از جاش بلند شد و به فاصله بين دو مبل نگاه كرد و خواست از آنجا رد بشه
فاصله كم بود
من: آره بيا دو تاي مبل رو هل بديم تا شما بتوني رد شي
و كرديم اين كار را
رها به پشت مبل رسيد و شيشه را برداشت و خوشحال از موفقيت خود
مامان شيشه
و ما با ذوق فراوان و به قول دختركمان يه دست هوراي بلند برايش زديم
بيايد بيشتر به اين شاهكار هاي خلقت بنگريم و به خود و اشتباهاتمان
خوشحال ميشم اگه نظرات و تجربه هاي خود را برايم بگذاريد
ببخشيد موفق به گرفتن عكس نشدم بعدا از وضعيت مبل ها عكسي ميگذارم
شاد باشيد و سرمست