پنجره ای رو به رها 15
چند روز پیش در مطبخ عزیز مشغول انجام وظیفه بودیم که چشممان به قطره چکان استامینوفن تمام شده مان افتداد و
و دوباره مادرانگیمان گل کرد و بساط بازی با دختر ک نازنین را آماده کردیم
چند لیوان آب رنگی برای جذابیت بیشتر
چند پیاله
یک زیر انداز
یک دخترک ناز دانه همیشه آماده بازی
و یک مادر که مادرانگیش گل کرده باشد
و اصل ماجرا قطره چكان كه داشت به دست فراموشي سپرده ميشد
قطره چكان را به دستان مبارك چشم آهو داديم و در مورد طرز كار توضيحي اندك
از آنجا كه ما فقط استارت بازي ها را مي زنيم و هدايت و ادامه بازيبر عهده عزيزك است كنار نشستيم و نظاره كرديم و البته چكانديم دكمه دوربين را
و بعد عزيز ما كه از عكس گرفتن هاي ما به ستوه آمده بود دستور دادن كه ما بازي كنيم و ايشان عكس بگيرند و ما كه مطيع امر شاهزاده هستيم چشم بسته اطلاعت كرديم فرموده ايشان را
و اين ما بوديم كه به دليل مسائل امنيتي زير انبوهي از برگها مخفي كشتيم
و دوباره دختركمان برگشتند به بازي و تصميم گرفتند برج كوچكي بسازند
و دستشان خورد به ليوان و آب ريخت
و ايشان تصميم گرفتند به شيوه مادرشان آب را جمع كنند
و در نتيجه
فدات بشم عزيز دلم
از هر طرف زير انداز رو بلند مي كرد بدتر ميشد و يه ليوان ديگه چپه ميشد
پس فكري كرد و تصميم جديدي گرفت
( احتمالا تو دلش گفته اين كارا هاي مامان به درد خودش ميخوره آخه كي آب ريخته شده رو اين جوري جمع ميكنه كه مامان ما اين كارو ميكنه بهتره به شيوه خودم وارد عمل بشم )
و موفقيت خودش رو اين جوري جشن گرفت
و بعد هم از اون جاي كه نسبت نزديكي با ما دارد و ما هم با گربه نسبتي داريم ( البته به گفته بعضي ها ) سريع تصميم گرفت لباسهاي خيسش رو در بياره و به سراغ بازي ديگري بره
شاد باشيد و سر مست