پنجره ای رو به رها 7 ( پازل )
سلام سلام عيد شما مبارك ( البته با تاخير)
اين چند روز ما رفته بوديم نهاوند منزل يكي از بهترين دوستانمون . خيلي خوش گذشت و دخترك با آريان جون كه 2ماه از خودش كوچيكتر هست كلي بازي كرد . راستي دختركم تو ارتباط برقرار كردن با بچه هاي همسنش خيلي پيشرفت كرده ( مرسي عسل جونم مي بوسمت ناز دختر )
خوب بريم سر اصل مطلب
از اونجايي كه ما عاشق پرورش هرگونه مهارت در دختر كمان هستيم و هر راهي كه به نظر مان برسد را انجام ميدهيم وقتي دخترك كوچكتر بود جهت تقويت ماهيچه ها و عضلات كوچك دستانش كتابهاي را كه از نظر محتوا چندان جالب نبود در اختيار ناز بانو قرار ميداديم و ناز بانو بعد از چندي بررسي كتابها و كشف موضوع مبني بر غير مفيد بودن كتابها با عرض معذرت از نويسنده و نقاش به جان كتابها مي افتداد و تا مي توانست حسابشان را ميرسيد .و در اين ميان ما صفحات نجات پيدا كرده را براي آينده و استفاده هاي بعدي نگهداري ميكرديم . سه شنبه در حال چيدن چمدانها بودم كه با همان ورقهاي پاره شده مواجه شدم و فكري به سرم زد . ورقها را آوردم و قيچي . يكي براي خودم و يكي براي عسلك كه مشغول باشد و اجازه بدهد من هم به كار خود برسم. و مشغول بريدن دور تا دور عكسها شدم . بعد بعضي از قسمتهاي عكسها را از هم جدا كردم مثلا ،سر يا دست ، بعد همه عكسها را روي ميز چيدم و دختر جان را صدا زدم و از او خواستم تا عكسها را كامل كند . جانان هم به درستي كار را به پايان رساند . ( قبلا پازلهاي به شكل پازلهاي موجود در بازار به صورت 2 يا 3 تكه براي خانم جون درست كرده بودم كه كار كردن با اونها رو هم خيلي دوست داشت ولي عسل جون پازلها را 2 بار بيشتر درست نميكند يك بار براي من و يك بار براي با با جان آن هم با هدف ياد دادن درست كردن پازل به با با و در آخر هم به بابا جان ميگويد بابا ياد گرفتي ) .
اينم چند تا از عكسهاي مسافرت
اينم از سلسله علايق دختر ما ( انواع و اقسام ماشين هاي بزرگ )