raharaha، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

ردپاي تجربه ( كودكانه هاي رها )

دخملی نان خریده

1393/8/7 15:14
نویسنده : اکرم
233 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام

 

دیروز که داشتیم با دخملی از پارک برمیگشیم از مقابل نانوایی رد شدیم که عطر نانش فضا رو پر کرده بود ، رها جان هم که عاشق نان تازه اس خواست که براش نان بخرم

دستم رو بردم داخل کیف تا پول بردارم و نانی بخرم یک لحظه احساس کردم فذصت خوبیست برای اینکه رها رو برای خرید بفرستم ( رها در کل کمی خجالتی هستش ) پول را دادم به دستهای کوچکش و بهش گفتم که مامان جون خودت میری

گفت : آخه آقا که کن رو نمیبینه

گفتم : چرا عزیزم  برو جلو سلام بده دستت رو بگیر بالا  و با صدام ی بلند بگو اقا لطفا یه دونه نان به من بدید

شک و تردید رو در چشمانش میدیدم در نتیجه به اغوش کشیدمش و آهسته بهش گفتم که برو عزیز من از این جا نگاهت میکنم

رفت جلو داخل نانوایی شد برگشت و نگاهم کرد و این بار با لبخندم این اطمینان رو بهش دادم که کار سختی نیست

سلام داد و با صدای کمی بلند دو بار پشت سر هم تکرار کرد که اقا یه دونه نون به من بدید

خانمومی که در صف بود متوجه رها شد و از اقای نانوا خواست تا پول رها رو بگیره دخملک قشنگ روی پنجه   پاش بلند شد و تا جای که امکانش بود دستش رو برد بالا تا پولش رو به دست اقا بده

و اقا یه عدد نان برایش گذاشت

ترسیدم که نان داغ دست ظریف و زیبایش را ازرده کند و ناخواسته خودم رو بهش رسوندم و ازش خواستم که اجازه بده من نان رو بردام تا دستهای  خوشگلش نسوزه .

و این شد داستان اولین خرید ناز بانوی شهر عشق ما

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

عمه فروغ
7 آبان 93 16:16
ای جونم نانی که رها جونی بخره خوردنم داره
اکرم
پاسخ
,وای عمه جونم خجالت کشیدم
پتو اسناگی
7 آبان 93 18:18
این نون خوردن داره اسناگی لازم ندارید؟
اکرم
پاسخ
باید در موردش فکر کنیم
میترا
10 آبان 93 15:26
کاش بوديم آن زمان کاري کنيم از تو و طفلان تو ياري کنيم کاش ما هم کربلايي مي شديم در رکاب تو فدايي مي شديم السلام عليک يا ابا عبدالله ...
مامان امیر عباس و ارغوان (دوقلوها)
16 آبان 93 21:37
وااااااااااااااااااااای که چه مزه ای داره این نون خوشبحال مامان و بابا
اکرم
پاسخ
مرسی خاله جون
سولماز
6 دی 93 9:38
ااااااااااااااای جانم گوارای وجودتون
اکرم
پاسخ
مرسی شما هم بفرمایید