واما ... 24
و امروز بسي دلمان گرفته . از اين دنيا و از اين زندگي . چرخي در شعرهاي سهراب زديم و پستي نيز گذاشتيم و باز هم خود را مشغول كرديم و لي حالمان بهتر نشد كه نشد دوبار آمديم اينجا تا بنويسيم شايد فرجي حاصل شود . گفته بودم كه رفته بوديم نهاوند . قرار شد دوستانمان بعد از برگشت ما بيايند تهران چند روزي با هم باشيم و بعد آخر هفته بريم پيرانشهر گشتي بزنيم و شايد از آنجا هم سري به خوي بزنييم منزل عزيز دلمان دوست دوران قديم الميرا جان . بچه ها شنبه آمدن و تا امروز صبح گلي خوش گذشت تا صبح كه گوشي ابراهيم زنگ خورد و متاسفانه خبر در گذشت همسر خواهرش را دادن و چه بر ما گذشت ...... با كيوان تماس گرفتم تا برگرده و بچه ها رو برسونه آخه حا...