لطف خدا
سلام دوستان عزیز از خیلی وقت پیش یه مقدار نخود و لوبیاو ... جز وسایل بازی ما بود و همیشه بعد از بازی جمع و جورش می کردیم و میذاشتیم کنار برای بعد امروز داشتم یه کمی لوبیا خیس میکردم که رها ازم لوبیا خواست من هم ظرف خودش رو دادم بهش و آمدم کمی باهاش بازی کردم وقتی دیدم خودش مشغول شده یه سر رفتم آشپزخانه چند لحظه نگذشته بود که رها اومد و یه دستمال کاغذی برای تمیز کردن بینیش خواست و رفت ولی دوباره اومد و از من خواست که این کار رو براش انجام بدم ، نشستم و ازش خواستم سرش رو بگیره بالا که دنیا رو سرم خراب شد دست و پام رو کم کردم و واقعا نمی دونستم چیکار کنم رها در کمال ناباوری دوتا لوبیا سفید کرده بود توی بینیش اشکهام ناخواسته جاری...